آقا من مخلصم ، من چاکرم ، من متعلق به همه شما هستم ; )

 


من اصلا حرفم نمی آد ، چه برسه به نوشتن !
----------
چند وقت پیش رفته بودیم شمال ، مسافرت بدی نبود اما خوب نمی دونم چرا اونجوری که فکر میکردم میتونه منو از این حال و هوای بیحالی در بیاره در نیاورد .
تو محمود آباد هوا خوب و عالی بود ، دریا هم آروم بود . اما اینبار اولین باری بود که اصلا حس تو آب رفتن رو نداشتم ، بماند که بعضی ها هم با این کارم ناراحت شدن .
با اون اتفاقی که موقع برگشتن برامون افتاد خوشحالم که کسی صدمه ندید و خوشحالم که به بقیه خوش گذشته ....
--------------
دیروز بالاخره کارت ماشین و بیمه اش رو هم گرفتم ؛ راستی فردا هم باید برم امتحان شهر . خدا کنه قبول شم چون اصلا حال و حوصله دوباره آموزش دیدن رو ندارم .
همین !

 


شب بود ، اما ماه پشت ابر نبود ، ماه تو سینه آسمون بود ، وسطِ وسط ، مثل یه چراغ بزرگ ...
تلفنم زنگ خورد ، صدای زنگش آشنا بود ، میخواست اون لحظه اش رو با من قسمت کنه ، از همون حیاطه که دلم براش لک زده ، همون حیاطه که محل پرواز ملائکه است ، ملائکه چیه محل پرواز آدمهاست ، خودشون خبر ندارن ...
خدائی از این جور آدمها کم پیدا میشن ، باید خیلی بگردی تا یه دونه دیگه اشونو پیدا کنی ، شاید به اندازه تمام عمرت ، شاید هم بیشتر ...
خدائی کی یه دفعه ساعت دوازده زنگ میزنه بهت ، از همونجایی که میدونه دوست داری ، گوشیشو میگیره تو هوا تا با تموم حست هوای اونجا رو بدی تو ریه ات ؟
............................
خدایا ازت متشکرم ...

 


‏خدای من ، خدای من ، خدای من ....
اینا رو مینویسم تا بمونه اینجا یادم باشه که تو این چند روز چقدر فشار بهم اومده
..........
بالاخره دیروز ماشین رو تحویل گرفتم ، (که ای کاش نمی گرفتم)* .اگه می دونستم قراره این اتفاقات بیافته ، شاید اصلا به فکر حساب باز کردن نمی افتادم .نمی دونم اینا تو کله اشون چی میگذره ! اما هر چی که هست حال منو به شدت به هم میزنه ....
از اون طرف اونا هم دیگه رسما جواب منفی دادن ، اونم با یه طرز مسخره ای که نمی دونم این بهونه رو از کجاشون در آوردن ، واقعا از موقعی که بهونه اشون رو برای جواب منفی دادن شنیدم تا چند ساعت بعد گیج بودم ، آخه واسم خیلی سنگینه که بهم چیزی رو به دروغ نسبت بدن ، واقعا اگه نمیخواستن ، میتونستن خیلی راحت بگن نه ، نه اینکه با یه دلیل مسخره هم جو خونه رو به هم بریزن و هم اعصاب واسه آدم نذارن ;)

اصلاحیه :*دارم به این فکر میکنم که اگه بتونم بفروشمش کار عاقلانه ای میکنم یا نه ...

 


ای دل ! دیدی آخرش قاطی روز مرگی شدی ؟
ببار ای بارون ببار ، داد و بیداد از این روزگار ، ماه و دادن به شبهای تار ، ماه و دادن به شبهای تار ...
....
.....
* قابل توجه یه علامت سئوال مهربون :چیزی نیست ، فقط یه کم حالم گرفته اس ، سرحال سرحال نیستم .