* آنقدر به خودمان می بالیم که دیگر طاقتمان از کف رفته است !
** امروز اتفاقی وبلاگی رو پیدا کردم که البته چون احساس می کنم که نویسنده اش می خواد همینطوری مخفی بمونه لینکش نمی کنم ! ولی همینجا اعتراف می کنم که آرشیو دو ساله ی ایشون رو با ولع تمام خوندم ! البته تازه این یه بارشه ! و بعضی جاهاشو زیرش خط کشیدم که برگردم و با دقت تر بخونمشون .... تازه کلی دلم برای آهنگ اونموقع هاش تنگ شد و بعد خوندن اونجا نشستم آهنگش رو گوش دادم و کلی لذت بردم ..... همین دیگه گفتم اینجا بنویسم که در خاطرات باقی بمونه !
باید اعتراف کنم: من نیز گاهی به آسمان نگاه کرده ام! دزدانه! در چشمان ستارگان نه تمامیشان! تنها آنها که شبیه ترند. شبیه تر به چشمان تو... . برای تو که الان به ستاره ها نگاه می کنی !
Don't leave me in all this pain Don't leave me out in the rain Come back and bring back my smile Come and take these tears away I need your arms to hold me now The night are so unkind Bring back those nights when I held you beside me
Un-break my heart Say you'll me again Undo this hurt you caused When you walked out the door And walked out of my life Un-cry these tears I cried so many nights Un-break my heart My heart
Take back that sad word good-bye Bring back the joy to my life Don't leave me here with these tears Come and kiss that pain away I can't forget the day you left Time is so unkind And life is so cruel without you here beside me
Un-break my heart Say you'll love me again Undo this hurt you caused When you walked out the door And walked out of my life Un-cry these tears I cried so many nights Un-break my heart My heart
Don't leave me in all this pain Don't leave me out in the rain Bring back the nights when I held you beside me
Un-break my heart Say you'll love me again Undo this hurt you caused When you walked out the door And walked out of my life Un-cry that tears I cried so many, many nights Un-break my
Un-break my heart Come back and say you love me Un-break my heart Sweet darlin' Without you I just can't go on Can't go on....
در یه مسابقه لحظاتی هست که توپ به تور برخورد می کنه و در یک آن ممکنه به عقب بره یا به جلو ... با یه مقدار شانس می ره جلو و برنده می شی یا شاید نره و بازنده می شی ...
اما می دونی ؟ نکته اینجاست که همیشه این برگشتن به عقب * نیست که آدمو بازنده می کنه ... گاهی اوقات می بینی این برگشتن به عقبه اونقدر برات خوبه که حتی تصورش هم نمی تونی بکنی .... اینجور موقعها همون شانسه که یا بهت رو می کنه و یا ازت رو بر می گردونه ...
* اشتباه نشه ها ! خود آدمو نمیگم که برگرده عقب ! توپه رو می گم !
* الان چند وقتیه که نزدیک ساعت 9 شب برنامه ای از شبکه تهران پخش می شه به نام شب شیشه ای که با نوع اجراش و پرسش وپاسخ با مهمونهاش کلی طرفدار پیدا کرده ... راستش چیزی که برام جالب بوده اینه که تو این برنامه دقیقا می شه هرکسی رو از نحوه ی صحبت کردنش و دانشش نسبت به موضوعات خاص و شاید حتی مهمتر از اون بینشش ،شناخت .به جرات می خوام بگم که خود من از بابت برنامه امشب که مهمونشون بهرام رادان بود کلی لذت بردم و نظرم کلی نسبت به بهرام رادانی که تا به حال یه جور دیگه در موردش فکر می کردم*عوض شد و باعث شد که توی دیدم نسبت به شخص ایشون یه تجدید نظر حسابی بکنم و بهشون بابت شخصیت محترمشون تبریک بگم .
** دو سه شب پیش داشتم با مهشید ،دختر کوچولوی یکی از دوستام توی پارک سر کوچه امون بدمینتون بازی می کردم ... نوع بازی کردنش ، ژست گرفتنهاش ، ناراحت شدناش و ... منو یاد دختر دایی سحر می انداخت که اونقدر قشنگ بازی می کرد ! که ما کلی شیفته ی بازی ایشون شده بودیم ... یادش به خیر ... آخ که چه روزگاری بود ... گذشته های کودکی .......
--- * راستش من همیشه فکر می کردم که بهرام رادان بخاطر رنگ چشمهاش وارد سینما شده ... !