شاعر میدونی چی میگه ؟ :)

در شبان غم تنهايي خويش
عابد چشم سخن گوي توام
من در اين تاريکي
من در اين تيره شب جان فرسا
زائر ظلمت گيسوي توام


گيسوان تو پريشان تر از انديشه من
گيسوان تو شب بي پايان
جنگل عطر آلود


شکن گيسوي تو
موج درياي خيال
کاش با زورق انديشه شبي
از شط گيسوي مواج تو ، من
بوسه زن بر سر هر موج گذر مي کردم
کاش بر اين شط مواج سياه
همه عمر سفر مي کردم


من هنوز از اثر عطر نفس هاي تو سرشار سرور
گيسوان تو در انديشه من
گرم رقصي موزون

....

 

بگو که بر من به یقین و درست این وحی می رسد که خدای شما خداییست یکتا ،پس آیا شما تسلیم امر او خواهید شد ؟
و چنانچه کافران از حق رو گردانیدند به آنان بگو من شما را آگاه کردم و دیگر نمی دانم که آن وعده ی روز سخت قیامت که به شما دادند ، دور یا نزدیک خواهد بود ....

سوره انبیا 107-109

 


ای که تویی همه کسم ، بی تو می گیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم ، به هر چی میخوام می رسم ، به هرچی میخوام میرسم .....

 

پژوی مشکی جی ال ایکس زغالی گلگیر رنگ شده نداریم ! ...
آقا اصلا کلا نداریم ! ....

حالم بده بد ! چیه ؟ جرمه ؟

 


این همه آشفته حالی ، این همه نازک خیالی
ای به دوش افکنده گیسو ، از تو دارم ، از تو دارم ...
...
این تو بودی کز ازل خواندی به من درس وفا را
این تو بودی کاشنا کردی به عشق این مبتلا را

من که این حاشا نکردم ، از غمت پروا نکردم
دین من دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته ......
....
......
........
میدونی ! شبی که گذشت یکی از بهترین شبهای زندگیم بود
بخاطر تمام اون لحظات ازت ممنونم ....

 


این چند وقت اتفاقهای خوب زیاد افتاده ... از دردسرهای خود رفتن به منجیل و رفتنش و دیدار با آدمهای بسیار بسیار مثبت و غیره گرفته تا این اواخر دیگه رفتن به کلک چال و تپه نورالشهدا * با یه سری آدمهای دل گنده به قول بهزاد !
میدونی ؟ چند وقتی بود که می خواستم اینو بگم که این خیلی مهمه که تو رو در عرض فقط چند ساعت جوری قبول کنن و باهات صمیمی بشن که .... بقیه اشم خودت خوب میدونی ....
این بخش قضیه خدایی برام خیلی لذت بخش بود .

* خیلی وقت بود که دلم میخواست برم اونجا رو از نزدیک ببینم به هر حال قسمت شد و با همون آدمهای دل گنده رفتیم اونجا ....
به نظرم فضاش واقعا روحانی بود ، نمی دونم حالا شاید چون بار اولم بود برام اینطور بود یا واقعا اینطور بود ؛ خلاصه حسی رو که اون موقع بهم دست داد نمی تونم توصیف کنم ، ....


مرا عهدی است با جانان ، که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را ، چو جان خویشتن دارم ......

 


>D:<


* دوستت دارم و تاوان آن هر چه که باشد ، باشد ...


و با تشکر خیلی خیلی گنده از خدا :)

 

 


چرا گرفته دلت.. مثل آنکه تنهایی
چقدر هم تنها!
خیال میکنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی
دچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک. . دچار آبی دریای بیکران باشد
چه فکر نازک غمناکی!
و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست
... خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست