* ...سرم شلوغ شده حسابی ! تو این هاگیر واگیر ساختمون سازی و رفتن دنبال خرید مصالح و کار خودم ، خوندن زبان و چارتر اکانتینگ (کلاس رو حال می کنین !) دیگه نوبره بعضی روزا رسما به غلط کردن می افتم ! از اینطرف باید مشق بنویسی ! از اونطرف دوست داری مصالحی که واسه ساختمون می خری جنس خوب باشن ،پس قاعدتا باید وقت بذاری بری دنبالش از اونطرف کارهای خودت هم باید انجام بدی تا بالاخره نانی به کف آری ... خلاصه که کلی گرفتاری داریم واسه خودمون ! همه ی اینا باضافه ی یه چیز دیگه می شه دلیلی برای نیومدن به اینترنت که اتفاقا این موضوع آخری برام جالب هم هست و می شه گفت تنها موردیه که الان ناراحتش نیستم ... اینایی که گفتم جزء اهداف امسالم بود که خدا رو شکر دارم انجامشون می دم ... تازه ! می خواستم برم تار زدن هم یاد بگیرم جون خودم که دیگه عمرا اگه امسال برسم .... این همه از سختیها گفتم این هم بگم که کلاس زبانمون فوق العاده است ،استادمون (خانم عبداللهی) فوق العاده تر !!! شاید این بخاطر سن و سالشون باشه که هم تیپ و هم دوره ی خودمونن ولی بقدری تو این چند وقت زبانم پیشرفت کرده که کلی خوشحالم از این بابت !

** احساس می کنم نسبت به اتفاقاتی که داره می افته سایلنتم *! نمی دونم این خوبه یا بد اما یه جوریه و جورش هم الان نمی تونم اینجا بگم چون باید سایلنت بودن رو تجربه کرد نه اینکه نوشت ! اما بی اغراق باید بگم که همچنان خوشبینم و خوشحال


*** همچنان فیلم میبینم ! همیشه میشه حتی از توی فیلمهایی که به نوعی شاید فقط برای تفریح کردن آدم میبیندشون چیز درآورد مثل این فیلمه که یه جاهاییش میگه :
از بزرگ بودن نترسید ... بعضی ها بزرگ به دنیا میان ،بعضی ها به بزرگی می رسن اما بعضی ها هم بزرگی از وجودشون می ریزه ....

" Be not afraid of greatness ...some are born great , some achieve greatness and some have greatness thrust upon them ... "


this conversation is overe :)
---------------
* Silent

 



برهنگی بیماری عصر ماست و من پیرمردم و شاید که حرفهای خنده دار می زنم . اما به گمان من تن عریان تو باید مال کسی باشد که روح عریانش را دوست می داری ......

* تقدیم ..... با نهایت احترام

* بخشی از نامه ی چارلی چاپلین به دخترش