.....
بعد از این روزای سخت کاری شاید تنها چیزی که دیشب می تونست اینقدر آرومم کنه خوندن این وبلاگ بود که به قول نویسنده اش یا بهتر بگم پایه گذارش از آدمهایی می نویسه که خوبن و به وظیفه اشون عمل می کنن *و وقتی بر می گردی خونه احساس خوبی از روزت داشته باشی و وقتی داری این نوشته ها رو می خونی احساس آرامش بهت دست می ده و امیدهای از دست رفته ات دوباره زنده می شن ، امیدی که حداقل خود من نه دیگه واقعا به چیزی دارم و نه اعتمادی که دیگه حالا حالاها شاید بتونم به کسی بکنم ... اما تجربه های شیرینی بود خوندن مطالب این وبلاگ یا بهتر بگم تو این دوره کشف قشنگی بود !


* البته با خوندن آرشیو کامل این وبلاگ به یه نتیجه ای رسیدم و اون این که خیلی از اون اتفاقات لطف بوده نه وظیفه ... چیزی که متاسفانه همیشه ماها این دوتا رو با هم اشتباه می گیریم


**مرسی به خاطر شعرای قشنگی که برام می فرستی


if we look back in regret.
Never give a day away.
It won't return the same again.
Nothing can last
there are no second chances.
Never give a day away.
Always live for today.

 


امشب داشتم بابت کاری ته این سر رسیدها دنبال عدد جرم حجمی آهن می گشتم که رسیدم به سررسید سال 84 .... اولش فکر کردم که مال من نیست چون بیشتر از این که دستخط من توش باشه دستخط یکی دیگه بود ... خلاصه اش این شد که نشستم از اول شروع کردن به خوندن و مرور کردن خاطرات و گوش دادن آهوی وحشی ! ... چه روزای شیرینی بودن اون روزا ....

جادوی پنجم منهای یک: " خویشتن داری کن " ...
....
نه ! اشتباه نکن هنوز هم وقتی به آخرش می رسم نمی تونم ببخشمت ....
...
.....

Labels:

 



قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصدک تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو، دروغ
که فریبی تو، فریب ...

Labels:

 




رویا
چیزیست
که
حقیقت
ندارد
نقطه
ته خط
.

 


از Snapshot
....
......

حالا دیگر مهم نیست که دوستت داشته‌ام، حتی مهم نیست که هنوز هم دوستت دارم، جوری که فقط تو را آن‌طور دوست داشته‌ام. می‌دانم تکرار نمی‌شود. کسی را این‌طور دوست داشتن را هم گذاشته‌ام توی فهرست "ممنوعه"ها.


حالا با همه چیز کنار آمده‌ام. حتی گفتنش هم برایم عجیب است. گذشت زمان همه چیز را عادی می‌کند. نمی‌گویم چیزی را درمان می‌کند، نه. اما زمان زخم را تبدیل می‌کند به جزئی از وجود آدم، به بخشی از تعریف آدم از خودش، و همین تحملش را ممکن می‌کند. این‌طوری یاد می‌گیری که زخم‌هایت را هم دوست داشته باشی، دلتنگی‌هایت می‌شوند بخشی جدانشدنی از شب‌‌بیداری‌هایت.

....
....
......