امروز دومین جمعه ای بود که به اتفاق بهزاد و خانومش رفتیم پارک رازی و بدمینتون بازی کردیم ، به من که خیلی حال داد ! بالاخره خود بازی یه طرف ، عوض شدن روحیه آدم به خاطر طراوت پارک هم یه طرف ;)
من معمولا رمان کم میخونم یعنی در حقیقت فرصت چندانی برای این کار ندارم و یا اینکه رمانهایی که الان تو بازار هست همه یه جورایی قصه های عشق و عاشقی داره که به نظر من انقدر توش اغراق شده یا اینکه اینقدر مسخره است که با خوندن چند صفحه اولش مجبور به بستن اون کتاب میشی !
اما امروز رمانی خوندم به اسم خداحافظ زندگی - تالیف خانوم لیلی کریمان ؛ انتشارات توفیق آفرین - که واقعا از خوندنش لذت بردم ، چیزی توی این کتاب بود که آدم رو مجبور به خوندنش میکرد تا ببینه بعدش چی میشه ! خلاصه اینکه کلی لذت بردم ... همین !
شبای جوونی چه بی اعتباره ....
|