سلام ...
تولدت مبارک ;)

 


روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخرشد

آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
....................

باورم نیست ز بد عهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد

ساقیا لطف نمودی قدحت پر می باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد

در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شکر کان محنت بیرون ز شمار آخر شد

.................
..............

 


به قدری اعصابم خورده که حال هیچ چیزی رو ندارم ... گاهی وقتها فکرکردن به همه چیزایی که دور و ورآدم میگذره سخته ... خیلی سخت .

 


یه مطلب از بوزک :
مگس بين پرده و شیشه گير میکنه خودشو به شیشه می کوبه پرده که از روش کشیده میشه به کنار بازم می کوبه خودشو به شیشه اينقد میکوبه خودشو به شیشه که آخر سر يکی پیدا میشه صبرش تموم میشه و ...و يک ضربه، چشمای مگس در يک آن روی دريچه شفافی که از اون رویای آزادیشو نگاه می کرد متلاشی هزار تیکه شده. جسد له شدش از پشت شیشه ای که چیزی رو از چشم پنهان نمی کرد دیده میشه و مگسی که با ديدن جنازه آغشته به عطش دوستش به اين فکر میکنه که شیشه ناجوانمرد بود که همه چیز رو نشون نداد ، همه چیز روشن بوده جز ذات خودش که پنهانش کرده بود ...و فکر میکنه تنها يه ور شیشه اس که آلوده به خون مگس می شه، مگس درحاليکه داره پرواز میکنه و ذهنش منگ جسده میفهمه فهم جزييات زندگی خيلی سخته و حتی وقتی که همه چیز کاملا شفاف به نظر میرسه نمیتونه مطمئن باشه که ديده هر چیزی رو که وجود داره . تا وقتی که خودشو بهش نکوبونده نمیتونه مطمئن باشه .

 


امروز دومین جمعه ای بود که به اتفاق بهزاد و خانومش رفتیم پارک رازی و بدمینتون بازی کردیم ، به من که خیلی حال داد ! بالاخره خود بازی یه طرف ، عوض شدن روحیه آدم به خاطر طراوت پارک هم یه طرف ;)

 


من معمولا رمان کم میخونم یعنی در حقیقت فرصت چندانی برای این کار ندارم و یا اینکه رمانهایی که الان تو بازار هست همه یه جورایی قصه های عشق و عاشقی داره که به نظر من انقدر توش اغراق شده یا اینکه اینقدر مسخره است که با خوندن چند صفحه اولش مجبور به بستن اون کتاب میشی !
اما امروز رمانی خوندم به اسم خداحافظ زندگی - تالیف خانوم لیلی کریمان ؛ انتشارات توفیق آفرین - که واقعا از خوندنش لذت بردم ، چیزی توی این کتاب بود که آدم رو مجبور به خوندنش میکرد تا ببینه بعدش چی میشه ! خلاصه اینکه کلی لذت بردم ... همین !

 


شبای جوونی چه بی اعتباره ....