اعتراف عبدي ، برخورد از نوع سوم

عجب مقاله توپي !!!!
از مسعود بهنود .

 

هجرتي عظيم بايد
نه براي بريدن
نه براي دور شدن
نه براي گريختن
هجرتي براي بازگشتن
براي خويش را وا نهادن و باز به خويشتن رسيدن و دوباره از خويش کندن و به هر چه روشني پيوستن.....

از "پوست انداختن"

 


مهاجراني براي کانديداتوري در انتخابات 84 استعفا کرد

يعني ممكنه راي بياره ؟
من كه هنوز جوابيه فلاحيان به مهاجراني رو از يادم نرفته .....
" گر پرده برافتد نه تو ماني و نه من " .
اينو فلاحيان بعد از اينكه مهاجراني باهاش سر انتخابات دوره پيش تو كل افتاده بود گفت .

 


اينم از اين يكي !!!!
معلوم نيست اينجا چه خبره !

عبدي: حرف آخر را در جايي ديگر و براي آخرين بار مي زنم
از رويداد

 

باز امشب پنجشنبه است و موقع دعاي كميل ........
يادش به خير ، بهزاد كه بود با هم ميرفتيم مهديه . از در پشتي ، سرجاي هميشگيمون ، زير همون ميلگرد هاي آويزون از سقف ، همون جلو كه هميشه جا بود ....
اما حالا ! حتي حوصله ندارم بلند شم برم سر كوچه ، چه برسه به مهديه !
الهي و ربي من لي غيرك ؟

 

مدتها بود شب ،سكوت ،كوير شجريان رو گوش نداده بودم
عجب شور و حالي به من داد..........
چه آهنگيه اين سكوت شب ، منو ياد يك سري از خاطره هام ميندازه
اون خاطره هايي كه دوستشون دارم و هر موقع كه يادم مي افته بي اختيار يه آه مي كشم .......

 


و اينهم :
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس فرهنگي، هنري - سينما
بهمن فرمان‌آرا در نامه‌اي به احمد مسجدجامعي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي نسبت به آنچه بي ساماني سياست‌هاي فرهنگي در كشور ناميده است اعتراض كرد.
فرمان‌آرا در نامه‌ي كه امروز ، روابط عمومي فيلم خانه‌اي روي آب نسخه‌اي از آن ‌را در اختيار سرويس سينماي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) قرار داد ضمن شرح مسايل و مشكلات پيش آمده براي فيلم خود ، وضعيت فرهنگي كنوني كشور را بي‌شباهت به سرانجام شخصيت هاي فيلم خانه‌اي روي آب ندانسته است.
متن كامل نامه بهمن فرمان‌آرا به اين شرح است.
جناب آقاي احمد مسجد جامعي
وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي
احتراما
به عرض ميرسانم با اينكه نزديك به يكسال از برگزاري بيستمين جشنواره فيلم فجر مي‌گذرد كه من در مراسم اختتاميه آن از دست جنابعالي سيمرغ بلورين بهترين فيلم را دريافت كردم تا اين ساعت، علي‌رغم گرفتن پروانه نمايش از آن وزارت، سرنوشت اكران عمومي اين فيلم در دالان‌هاي پيچ در پيچ و تاريك ملوك الطوايفي فرهنگي اين سرزمين نامعلوم است.
از‌ آنجايي كه جنابعالي متولي فرهنگ وهنر اين سرزمين هستيد مي‌خواهم به عرض برسانم كه من اين فيلم را با پروانه ساخت صادر از آن وزارت ساختم و 131 ميليون تومان خرج توليد آن شد.
حدود سه ماه پيش بعد از قبول 7 اصلاحيه فيلم پروانه نمايش گرفت و در جدول اكران شوراي صنفي قرار گرفت و قرار بود كه عيط فطر به نمايش گذارده شود.
درست پنج روز قبل از اكران فيلم اداره نظارت و ارزشيابي در آن وزارت به من اطلاع دادند كه براساس نامه‌اي كه محل ارسال آن را به من نمي‌گفتند 5 اصلاحيه ديگر مي‌بايستي در فيلم انجام شود تا اجازه نمايش آن كه سه ماه قبل صادر شده بود پابرجا بماند.
از آنجايي كه علاوه بر مخارج توليد فيلم چندين ميليون تومان خرج تبليغ فيلم شده بود و در ضمن 35 كپي از فيلم نيز براي پخش سراسري چاپ شده بود علي‌رغم خواست شخصي، اين 5 اصلاحيه جديد نيز انجام داديم و به خيال خود فيلم بالاخره به اكران مي‌رسد هر چند مجروح از زخم ها بيشمار.
ولي باز هم نشد چون در آخرين دقايق وقت اداري دو هفته پيش براساس حكمي از قوه قضائيه به يكي از مديران شما ابلاغ شد كه به استناد ماده قانوني كه دستگيري قبل از ارتكاب جرم ميبايستي از اكران عمومي فيلم ”خانه‌اي روي اب” جلوگيري شود.
بدينوسيله من به عنوان نويسنده، تهيه‌كننده و كارگردان فيلم به ارتكاب جرائم زير اعتراف مي‌كنم.
1. قبول مي‌كنم كه اعتماد من به پروانه ساخت آن وزارت بسيار ساده لوحانه بوده و من به اين جرم اعتراف مي‌كنم.
2. قبول مي‌كنم به دليل انگيزه حقير بازيافت سرمايه، اين جانب به هفت اصلاحيه منجمله حذف چهار آيه از سوره مباركه بقره قرآن مجيد تن در داده‌ام و به اين جرم نيز گردن مي‌نهم.
3. باز هم قبول دارم كه به جرم قبول كردن خواسته‌هاي نامه اي كه هويت فرستنده‌اش براي من مجهول بود 5 اصلاحيه ديگر نيز در فيلم خودم انجام دادم و اين خود جرم ديگري است.
به گزارش ايسنا فرمان آرا در پايان نامه‌ي خود آورده است : موضوع اصلي ”خانه‌اي روي آب” كشتي بي‌سكان است كه زوال اخلاقي شخصيت‌هاي فيلم را نشان مي‌دهد و عجيب اينكه اكنون سينماي مملكت كه يكي از هنرهاي تحت تكلف جنابعالي است نيز به همان سرنوشت كشتي بي‌سكان دچار شده است.

 

چه شود !!!!
هشدار جدي مبني بر گمانه زني پيرامون اسناد انگليسي جزاير سه گانه

 


" يلدا ". می گويند يعنی تولد . تولد خورشيد . شب تاريک و طولانی ميايد و ميرود و روزی ديگر ميايد و خورشيد ميايد و هرروز بيش از ديروز می تابد و برف ميبارد و ميبارد و بازهم خورشيد است که همچنان می درخشد . می گويند رومی های قديم ، مصريهای قديم ، ايرانيهای قديم همه جشن می گرفته اند تولد خورشيد را . می گويند تولد ميترا و عيسی مسيح و خورشيد همه يک روز است . می گويند شکست اهريمن در شبی طولانی و درخشش مهر را در شب يلدا جشن می گرفته اند از سالهايی دور ، خيلی دور .

از آيدا

 


آي بهزاد نامرد ، كجايي پس ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 


بود آيا كه در ميكده ها بگشايند
گره از كار فرو بسته ما بگشايند

 


خوب به سلامتي آهو هم كه دوباره راه افتاد
..........
آهوان هر چند هم كه چالاك و شيفته باشند اما زخمي مي شوند و در راه مي مانند. نبود ما را سببي نبود جز آنكه پاي راهوارمان زخمي برداشته بود چركين. به روز نخستين دردش را انكار داشتيم و با بازيگوشي دويدن را پي گرفتيم. به روز دوم درد آرام آرام در تنمان رسوخ كرد. روز سوم زخم خونريز و سياه شد. پس گوشه اي نشستيم و پاي بستيم و تيماردار خويش گشتيم تا اين درد نيز بگذرد و زخم بسته شود و پاي قوت دويدن گيرد. روزگاري گذشت بر ما. نبودن و نديدن و نگفتن سخت بود. دل انگار مي پوسد وقتي نگويي و نشنوي اما زخم را بهبود مي بايست اگرنه پاي زخمي بر زمينمان مي انداخت يك بار ديگر.


حالا دوباره قامت راست كرده ايم. درها و پنجره ها را گشوده ايم به روي آفتاب و به سوي دوست. تا از در برسد و ندا سر دهد و آهوان را به نام بخواند. دوباره ايستاده ايم بر درگاه خانه اي كه دوستش مي داريم . ايستاده ايم تا گام برداريم و تيز و چالاك بدويم تا آستان خانه هايتان و از شما با شما بگوييم.


حالا دوباره آمده ايم. ايستاده ايم و مي مانيم. مي مانيم در آستانهُ همهُ خانه هايي كه مي شناسيم و مي شناسيد. مي مانيم چشم انتظار حركت دستي كه به دوستي به سويمان دراز شود و گوش به زنگ پژواك صدايي كه ما را به نام بخواند.
ما با شما هستيم. با ما باشيد.



شوراي نويسندگان آهوي ســه گوش

 

خوب به سلامتي اين هم از سيستم نظرخواهي
تا ببينيم خدا چي ميخواد

 

گفته بودند كه واسه وبلاگ نوشتن هميشه بايد حرفي واسه گفتن باشه ، راست گفته بودن والّا !
خوب بعضي وقتها هست كه آدم دوست داره حرف بزنه ، ولي بعضي وقتها هم ...

 

ببينيم چطوري ميشه ؟

 


شبي با خيال تو همخونه شد دل
نبودي نديدي چه ديوونه شد دل

 


وسيع و سر به زير و سخت و تنها ...
............
آره تنهاي تنها ...


تنها ماندم ، تنها ماندم
تنها با دل بر جا ماندم
چون آهي بر لبها ماندم
...........
راز خود به كس نگفتم ، مهرت را به دل نهفتم
با يادت شبي كه خفتم ، چون غنچه سحر شكفتم

 

خوب ، من متولد سال 1355 شمسي ساكن تهران
خيلي وقته وبلاگ ميخونم ولي تا حالا دلم نميخواست داشته باشم !!!! ولي حالا كه دارم !

 

سلام ، چي بايد بنويسم ؟ از كجا بايد شروع كنم ؟