شاعر میدونی چی میگه ؟
میگه که :

cxu vi fartas bone ?

اونم در جواب میگه :

jes !!! mi fartas bone aux mi fartas bonege !!!!

;)

 


چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم ؟
خانه اش ویران باد .....

 

من قبلا ها یه موتور گازی (براوو) داشتم که باید کلی اولش گاز میدادم تا اینکه سرعتش تازه به حد نرمال برسه ...
گاهی اوقات وقتی به این سرعت نرمال می رسیدم یه دفعه یه ماشینی ، موتوری یا آدمی میومد جلومو مجبور میشدم ترمز بگیرم و سرعتم رو کلی کم کنم .... اون وقت بود که دوباره همه سعیم رو باید می کردم و کلی از مسیرو باید هن و هن کنان میرفتم تا دوباره موتور به قول خودم دوباره جون بگیره ....

میدونی ! هنوز هم که یادش می افتم کلی از این بابت ناراحت میشم * ....



* علتش ماشینها یا آدمها نبودنا ! من از این ناراحت میشم که چرا یه موتور قوی تر نداشتم ؛ اما با این حال تجربه اون روزا به من یاد داد که در مقابل موتوریها چطور رفتار کنم :)

 


LADY IN RED
CHRIS DE BURGH
Music & Lyrics : Chris de Burgh

I've never seen you looking so lovely as you did tonight
I've never seen you shine so bright
I've never seen so many men ask you if you wanted to dance
They're looking for a little romance, given half a chance
I have never seen that dress you're wearing
Or the highlights in your head that catch your eyes I have been blind
The lady in red is dancing with me cheek to cheek
There's nobody here, it's just you and me, It's where I wanna be
But I hardly know this beauty by my side
I'll never for get, the way you look tonight


I've never seen you looking so gorgeous as you did tonight
I've never seen you shine so bright you were amazing
I've never seen so many people want to be there by your side
And when you turned to me and smiled, It took my breath away
I have never had such a feeling
Such a feeling of complete and utter love, as I do tonight

The way you look tonight
I never will forget, the way you look tonight
The lady in red
The lady in red
The lady in red
My lady in red --- I love you
....
...

 


تو مثِ یه تیکه ابری توی آسمون آبی ....
....
..

 


حرف هايي هست براي نگفتن ... و ارزش عميق هر كسي ... به اندازه ي حرف هايي است كه براي نگفتن دارد... و كتاب هايي نيز هست براي ننوشتن ...

خيلي دلتنگم ، خيلي ....

 


ميدوني ... هر روز كه مي گذره بيشتر و بيشتر پي به اين مي برم كه چقدر خواسته هاي تو با خواسته هاي من و چقدر دنياي تو با دنياي من به هم نزديكن
هر روز كه ميگذره احساس مي كنم كه چقدر برام عزيزي و از اين كه خدا تو رو سر راه زندگي من قرار داده خوشحال و مسرور ...

شايد نوشتن اينجور چيزا اينجا زياد مهم نباشه ... اما خوب من مي خوام با ثبت اين لحظات خوب و شيريني كه الان دارم و دارم از لحظه لحظه اش لذت مي برم ، برا خودم يه يادگاري باقي بذارم ....


دوسِت دارم ، تو رو اندازه درياها
دوسِت دارم ، تو رو به قد دنيا ....

بيشتر از ديروز ، كمتر از فرداها ....
دوسِت دارم ...

 


....
...

وقتی چشمات هم میاد ، دو ستاره کم میاد ....

 


میدونی ... گاهی اوقات آدم دچار حسهایی میشه که تجربه اونا براش خیلی لذت بخشه و من واقعا از این که اینا رو دارم با تو تجربه می کنم به خودم می بالم .
شاید صرفا تشکر کردن خشک و خالی در این جور مواقع نتونه اونجور که باید و شاید خود آدمو راضی کنه !

ولی خدایی ها ، خدایا ازت خیلی ممنونم ؛ به خاطر امشب ، به خاطر دیشب (چون دیشب تو امشب من بوده) و کلا به خاطر همه شبهای خوب و نازنینی که ما خواهیم داشت ...

......
...

شبانگاهان ‚ تا حريم فلك ‚ چون زبانه كشد سوز و آوازم
شرر مي زد بي امان به دلِ ‚ ساكنان فلك ‚ نغمه سازم

دل شيدا ‚ حلقه را شكند ‚ تا بر آيد و راه سفر گيرد
مگر يك دم گرم و شعله فشان ‚ تا به بام جهان بال و پر گيرد

خوشا اي دل بال و پر زدنت ‚ شعله ور شدنت در شبانگاهي
به بزم غم ‚ ديدگان تري ‚ چاره پر شرري ‚ شعله آهي

بيا ساقي تا به دست طلب ‚ گيرم از كف تو جام پي در پي
به داد دل ‚ اي قرار دلم ‚ نو بهار دلم مي رسي پس كي ؟

چو آن ابر نو بهارم من
به دل شور گريه دارم من
مي توانم آيا نبارم من ؟

نه تنها از من قرار دل ‚ مي ربايد اين شور شيدايي
جهاني را ديده ام يكسر غرق درياي ‚ ناشكيبايي

بيا در جان مشتاقان ‚ گل افشان كن ‚ گل افشان كن
به روي خود ‚ شب ما را ‚ چراغان كن ‚ چراغان كن

چو آن ابر نو بهارم من
به دل شور گريه دارم من
مي توانم آيا نبارم من ؟

....
*شعر از ساعد باقری