هیچ میدونی آدمها به نظرم تو زندگیشون خیلی اشتباه میکنن ، اما گاهی یکی از اونها میتونه دامنه اش انقدر زیاد باشه که تموم زندگیشون تحت تاثیر اون قرار بگیره ...
گاهی وقتها که تو ماشین تنهام به این فکر میکنم که من چه اشتباهی کردم یا میتونم بکنم که مسیر زندگیم عوض شده یا نشده ! یا دیگرون یا خیلی از آدمهای دیگه ....

 


متولد خرداد
سال‌ها پيروي مذهب رندان كردم
تا به فتواي خرد حرص به زندان كردم
مدتي طولاني تلاش كرده‌ايد و هنوز به نتيجه مطلوبي دست نيافته‌ايد. دلسرد نشويد و همچنان به تلاش خود ادامه دهيد و بهتر است براي اين كه به نتايج مطلوب‌تري برسيد از اشخاص مجرب‌تر راهنمايي بگيريد تا هرچه سريع‌تر و به بهترين شكل به اهداف خود دست يابيد. اگر در راه رسيدن به مرادتان هرچه را داشته‌ايد و نداشته‌ايد از دست داده‌ايد، بدانيد كه آن مراد كه در حكم گنج بي‌پاياني است ارزش تمام اين سختي‌ها را دارد. از خطاها و گناه‌ها همچنان دوري كنيد و اين تنها چيزي است كه شما را در راه رسيدن به هدفتان جلو خواهد انداخت.عادت‌هاي بد گذشته خود را كنار بگذاريد و انزوا طلب و درون‌گرا نباشيد، كه در جمع است كه به موفقيت دست خواهيد يافت نه در خلوت خودتان. در ضمن فراموش نكنيدكه عاقبت هيچ راهي را كسي جز خداوند متعال نمي‌داند و شما بهتر است به جاي اين كه‌ از عاقبت كارتان نگران باشيد، تنها به نشانه‌هايي كه خداوند برسر راهتان مي‌گذارد تكيه كنيد و پيش برويد. مطمئن باشيد كه اگر شايستگي لازم را كسب كنيد خداوند آن چنان سعادتي نصيبتان خواهد كرد كه احساس كنيد در همين دنيا هم در بهشت هستيد. اين كه به شخصي كه دوستش مي‌داريد و انسان بسيار شايسته و كاملي هم هست بالاخره رسيده‌ايد دليل صبوري و پرهيزگاري‌اي است كه در طول اين مدت در مقابل رنج‌ها و وسوسه‌ها به خرج داده‌ايد . پس همچنان بنده خوب خداوند باقي بمانيد و از قرآن ياري بگيريد تا به هرچه آرزو داريد دست يابيد.
عجب !
................
.........
راستش این کتابه (برف) به نظرم همچین جالب نبود یعنی میدونی به نظرم متن داستان خیلی گنگ و تو در تو بود ؛ حالا یا نویسنده اش مخصوصا اینکارو کرده بود تا محل وقوع داستان ترس آلود (وهم آلود) بشه یا اینکه چیز دیگه ای بوده و من نمیدونم !
.........

 


این چند روز اینقدر کارهای خورده ریز داشتم که نگو اما در عوض باز هم صبحها بسان یک لرد ;) می خوابیدم ! و نتیجه این شده که کارهای روز قبل به کارهای همون روز اضافه شده ؛ کار به جایی رسیده بود که حتی فرصت نمیکردم کتابی رو که تازه خریدم (برف -نوشته مهاجرانی) رو بخونم ، اما بالاخره دیشب حداقل نصفش رو خوندم ! تا اینجاش که دارم گیج میزنم و معلوم نیست چه خبره اما وقتی تموم شد شاید گفتم چی به چیه :P

 


امشب حالم زیاد خوب نیست ...

من غلام قمرم غير قمر هيچ مگو
پيش من جز سخن شمع و شکر هيچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور ازين بی‌خبری رنج مبر هيچ مگو

دوش ديوانه شدم عشق مرا ديد و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هيچ مگو

گفتم ای عشق من از چيز دگر می‌ترسم
گفت آن چيز دگر نيست دگر هيچ مگو

من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هيچ مگو

قمری جان صفتی در ره دل پيدا شد
در ره دل چه لطيف است سفر هيچ مگو

گفتم ای دل چه مه‌ست اين دل اشارت می‌کرد
که نه اندازه‌ی تست اين بگذر هيچ مگو

گفتم اين روی فرشته‌ست عجب يا بشر است
گفت اين غير فرشته است و بشر هيچ مگو

گفتم اين چيست بگو زير و زبر خواهم شد
گفت می‌باش چنين زير و زبر هيچ مگو

ای نشسته تو درين خانه‌ی پر نقش و خيال
خيز ازين خانه برو رخت ببر هيچ مگو

گفتم ای دل پدری کن نه که اين وصف خداست
گفت اين هست ولی جان پدر هيچ مگو
...............
........

 


خدایا شکرت ! با اینکه دیگه دوست نداشتم با این اوصاف به دویدن های شبونه امون برم ولی خوشحالم که حداقل من تو این قضیه دخیل نبودم ....

خدایا باز هم شکرت ; )

 


... که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش !

 


چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم ....

 

این قضیه بیرون رفتن و دویدن های شبانه ما داره تقریبا جا می افته ، مخصوصا این دو روز که با این بارونی که اومد کلی هم از لطافت هوا لذت بردیم ؛ شبای پیش وقتی می رفتیم از اینکه ماه هم همراه من بود کلی خوشحال بودم و یواشکی دور از چشم بقیه گاهی براش دست هم تکون میدادم ! نمی دونم چرا اما این بودن ماه، حس خوبی رو به من می ده ....

میدونی بیشترین چیزایی که منو ناراحت میکنه اینه که یکی حس کنه دارم بهش دروغ میگم و دیگه اینکه حس کنم یکی داره بهم دروغ میگه ! خوب اینم یه جورشه دیگه !!

 


 


بنده خدا یوسف سرپولکی ! چقدر برای سادگی عشق این آدم من غصه می خورم !!!