این چند روز اینقدر کارهای خورده ریز داشتم که نگو اما در عوض باز هم صبحها بسان یک لرد ;) می خوابیدم ! و نتیجه این شده که کارهای روز قبل به کارهای همون روز اضافه شده ؛ کار به جایی رسیده بود که حتی فرصت نمیکردم کتابی رو که تازه خریدم (برف -نوشته مهاجرانی) رو بخونم ، اما بالاخره دیشب حداقل نصفش رو خوندم ! تا اینجاش که دارم گیج میزنم و معلوم نیست چه خبره اما وقتی تموم شد شاید گفتم چی به چیه :P