عمراً اگه لنگه امو پیدا کنی ....

 






اه پسر Gmail در خونه ما هم اومده برم ببینم چه خبره میام ;)
...................................
خوب اینم از این ...
ماهور به همان طراوت و شادابی ;)

 





 


همیشه نشستن پای صحبت افراد و گوش کردن به تجربیاتشون برام شیرین بوده ، گرچه ممکنه به راه حل هایی که همون افراد برام میگن ایراد هم بگیرم و بهشون بگم مثلا با این روش موافق نیستم یا اگه اینطور میشد بهتر نتیجه میداد ولی خوب این موضوع ( فکر کردن در مورد یه مشکل و پیدا کردن راه حل برای اون موضوع ) باعث میشه که وقتی همون مسئله برام پیش میاد من قبلا یه بار تو ذهنم برای حل اون مسئله یه راه پیدا کردم و همیشه با فکر ِ باز با اون مواجه شدم .
گرچه ممکنه جلوی بعضی از این مشکلات حتی کم هم بیارم ، ولی به قول یه بنده خدایی آدمها ممکن الخطان و دیگه اینکه همه چیز را همگان دانند، اینجاست که آدم با تکیه به یه دوست خوب میتونه تو حل اون موضوع اونو با خودش شریک کنه و همیشه هم بهترین جواب رو بگیره ...
من خوشحالم که دوستانی دارم که اونها هم مثل من هستند و همینطور رفتار میکنند ; )

 


امشب وقتی تلویزیون داشت صحنه های تشییع شهدا رو تو شهرهای مختلف نشون میداد و مردمی که چقدر با احساس پاک خودشون اونها رو بدرقه میکردن ؛ کسایی که اومده بودن تا شهدا اونها رو شفاعت کنن تا مریضهاشون شفا پیدا کنن ؛ اونهایی که اومده بودن ببینن تنها پسرشون بعد از چند سال از مفقود بودنش پیدا شده یا نه ، ناخودآگاه بغضی گلوم رو گرفت . بغضی که نمی دونم به خاطر اونهمه اعتقاد ناب بود یا بخاطر از دست رفتن کسایی که واقعا هر کدومشون عزت و شرف این مملکتند .
ما از جنگ چیز زیادی نمیدونیم ، ناگفته های جنگ اما زیاده . هر از گاهی یه چیزایی به زبون میاد و خیلی زود هم فروکش میکنه (مثل قضیه سپاه و ارتش همین چند وقت پیش) ؛ اما چیزی که هست اینه که کسایی تو جنگ از بین رفتن و شهید شدن که افکارشون متعالی بود و متعلق به این زمان نبودن ؛ مثل شهید آوینی که فکر میکنم کسی با خصوصیات اون دیگه نباشه (البته فکر میکنم یه دونه هست ، اتفاقا اونهم فیلمسازه و فیلمهای جنگی میسازه ، آره ابراهیم حاتمی کیا رو میگم) . این جور آدمها که آدمهای دیگه رو با حرفها و نوشته ها و کارهاشون به فکر فرو میبرن ، گوهرند اما ازشون اونجور که باید استفاده نمیشه ، شاید ازشون میترسن ، نمیدونم ...

 


خوب بالاخره کارهای درست کردن ماشین هم روی غلطک افتاد ! ولی جدا چقدر علافی داره دنبال کارهای بیمه و کروکی و جرثقیل و سر و کله زدن با یه سری آدم واقعا عقده ای توی کلانتری که به هر بهونه ای میخوان کارت رو عقب بندازن و وقتی بهشون اعتراض میکنی با یه جواب مسخره دیگه جایی برای حرف زدن واست نمیذارن .
تازه مثلا شانس آوردم که با کمی پارتی و زرنگ بازی کارم رو جلو انداختم و تازه بعد از پنج روز تونستم ماشینو بذارم تعمیرگاه تا آقای کارشناس لطف کنن و بیان تا نظر کارشناسی بدن !
امیدوارم هیچ کس کارش به این جور جاها کشیده نشه که واقعا مصیبته ...
آمین !