بالاخره بعد از گذشت تقریبا یکسال و نیم ،رفتیم خونه ی جدید ! دیگه این چند وقت آخر اینقدر فشار روم بود که داشتم کم می آوردم ... اما خدا رو شکر همه چیز به خوبی و خوشی پیش رفت و خونوادم هم راضین و این واقعا برام مهم بود ...!
دوستی تعریف می کرد سالها قبل پدرش وسط زمستون هوس هندونه می کنه و اونهم می ره برای خریدش و بالاخره بعد از گشت و گذار زیاد پیدا می کنه اما موقع خرید می بینه که دارن بهش چهار پنج برابر قیمت معمولش می فروشن و اونهم نمی خره و بر می گرده ... نتیجه اش این میشه که الان که پدرش فوت کرده هر وقت که می خواد هندونه بخوره ...

از امروزت لذت ببر ! آینده آینده است و معلوم نیست که تو حتی باشی تا بخوای ازش لذت ببری یا نبری ...

***
حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم