مدتهاست از ننوشتن تو اين صفحه ميگذره ...
بخشيش مربوط ميشد به تنبلي و خب بخش بزرگيش هم به بسته شدن اينجا تو ايران و دسترسي نداشتن بهش و با كلك اومدن اينجا ...
راستش خيلي حرف هست براي گفتن... برا نوشتن ...
تو اين چند سال من پدرم رو از دست دادم، خيلي سخت بود... خيلي سخت... اينكه هنوز وقتي بهش فكرميكنم اشك به چشمهام روانه ميشه ... ولش كن اصلاً
راستي من الان دوتا بچه هم دارم ! يه پسر و يه دختر ! خب ! ديگه من الان سني ازم گذشته ! 😉
فعلاً !