** همه چيز گاه اگر کمی تيره می نمايد...
باز روشن می شود زود
تنها فراموش مکن اين حقيقتی است:
بارانی بايد، تا که رنگين کمانی برآيد
و ليموهايی ترش تا که شربتی گوارا فراهم شود
و گاه روزهايی در زحمت
تا که از ما،انسان هايی تواناتر بسازد.
خورشيد دوباره خواهد درخشيد، زود
خواهی ديد.
کولين مک کارتی


*** توی کامنت مطلب قبلیم یه نوشته ای هست که حیفم اومد اونو اینجا ننویسم ... پس با اجازه ی نویسنده اش عینا اونو اینجا کپی می کنم ...

"آهنگ قشنگی بود.آهنگ یکی از پست های وبلاگ خودم هم هست..داستان همیشگی عشق و گذشتن از اون و به جای موندن یک قلب تیر خورده ی تسلیم!این جور موقع ها ،یه حسی منو می کشونه به زمان های دور،قدیم های تکراری خیلی خیلی دور ،وقتی که نه من بودم و نه خاک،نه آدم.زمانی که شعور نوجوان ، فریب توطئه ی شيطان رو خورد.در زمين،عشق با مرگ هابيل شروع شد،درسی که آدم آموخت.شيطان زخمی، معلّم عشق شد و مفهوم عشق رو جايی پشت معنويت گل سرخ زندانی کرد.ما مأمور آزادي عشق هستيم،ولي به اشتباه ،خودمونو در طلسم سرد شيطان گرفتار ميکنيم و بعد از اون به جاي فکری براي آزادي خودمون و نجات گل سرخ علامت بمبستی بر عشق ميکشيم و خودمونو تسليم نقشه ی " اثبات نافرجامي عشق " به رهبری شيطان ميکنيم .ما باور می کنیم که عشق همیشه پایان شیرینی ندارد.و وقتی یک اتفاق ما رو در باورمون مطمئن می کنه از رسالت خودمون برای جست و جوی عشق دست می کشیم و ضعف خودمون رو با همدرد شدن با شیطان ابراز می کنیم.تمام فرصت زندگی مون رو صرف افسوس برای اگرها می کنیم بدون اینکه هر روز صبح با طلوع معجزه ی طبیعت به امانتی که خالق تنها قلب ما رو شایسته ی به دوش کشیدن اون کرد فکر کنیم و برای شناور شدن و رهایی در سرّ آنچه دل ما و دل خونین گل سرخ رو تسخیر کرده کاری بکنیم.ما بنده ی بی چون و چرای یک تصور غلط هستیم که به دور کائنات زنجیر تاریکی از نشدن ها و غیر ممکن ها کشیده است،اسیر شکست هایمان هستیم بی آنکه باور کنیم که ،طور دیگری نیز می توان زیست...!!! "

---------
یه مطلب دیگه ! و اون اینکه چقدر هوای تهران امروز لطیف و پاک بود (رعد و برقهای دیشب رو که دیگه نگو !) ... چقدر کوههای تهران وقتی هوا تمیزه با ابهت و پر غرورن ! چقدر من کوه رو دوست دارم !