موج زخود رفته ای ، تیز خرامید و گفت :
« هستم اگر میروم ... گر نروم نیستم ...‌ »
.
.
نیستم.

....
احساس گم شدگی می کنم ....
دلم برای درکه تنگ شده ...



آهان یادم افتاد ! اون صحنه ی فیلم City of Angels رو یادته که نیکلاس کیج خودشو انداخت از اون بالا پایین تا بتونه به اون خانوم دکتره برسه ؟ یا اینکه اصلا اون صحنه ی فیلم Original Sin رو یادته که اون آقاهه می خواست بخاطر اون خانومه اون جام زهرو بخوره ؟ (و خورد...)
هیچی همینطوری گفتم واسه دل خودم ... :)