........ خوب با اینکه دیگه به قول آزی قرنی از یلدا گذشته ولی به خاطر اینکه بازی ادامه داشته باشه من هم 5 مورد از چیزایی رو که ممکنه کسی از من ندونه اینجا می نویسم و از طرف محمد ادامه می دم :

1- اینکه خوب من عاشق کاکائو هستم و در مقابله با این ماده ی وسوسه انگیز تاب مقاومت ندارم !
2- چون بچه درسخونی بودم در ضمن با معرفت هم بودم همیشه تو موقع امتحانات به بچه ها ی دیگه تقلب می رسوندم و بابت همین هم همیشه بچه های گردن کلفت مدرسه باهام رفیق بودن ( آخرش بودم به مولا !!!! )
3- من عاشق فیلم دیدنو آخرش به بحث نشستن فیلم هستم ... هیچ وقت یادم نمی ره اون روزی رو که با یکی از دوستام وقتی که فیلم هیوا رو تو سینما دیدیم از سینما تا خونه پیاده اومدیم و در مورد اتفاقات فیلم بحث کردیم ....
4- عاشق ماشین سواری توی تهرانم حتی با این ترافیک اعصاب خورد کنش !
5- اولش با خوردنی شروع شد بذارین آخریش هم با خوردنی باشه ! من تا حالا پیتزا نخوردم (و همچنان نخواهم خورد!) چون محتویاتش رو دوست ندارم ! از ساندویچ جات ژامبون مرغ رو می پسندم و بس !

خوب دیگه اعترافات من هم تموم شد و من هم پنج نفر بعدی رو دعوت می کنم ....
بهزاد ، ایلیا (چون هنوز ننوشته !) ، مریم دریایی ، سایه های تردید و بوقگ سابق !!!!


* وبلاگ نویسی رو مدیون وبلاگی هستم که متاسفانه دیگه نمی نویسه .... اون اوایل با اینکه همه ی قدیمی ها رو میشناختم اما فقط می خوندم و خودم چیزی نمی نوشتم ... راستش نوشته های اونموقع ها رو بیشتر دوست داشتم تا الان .... اون قدیما تا هر شب این وبلاگ و چند جای دیگه (مثل ندا ، احسان ، مریم گلی ، مشتی گولیه ، سمیالیسم ، خورشید خانوم و ....) رو نمی خوندم نمی خوابیدم ، حتی اگه مطلبی هم نمی نوشت فقط بازش می کردم و مطالب جاهای دیگه رو می خوندم ... امشب یه اتفاق کوچولو باعث شد تا دوباره یادش بیافتم و اینو اینجا بنویسم . امیدوارم هر جا که هست سالم و سلامت باشه ....