نکته ی اول : چند وقتی بود که می خواستم اینو بگم که تو درس ریاضیات جدیدمون یه بحثی داشتیم به اسم بحث گزاره ها ... همون اگر پ آنگاه کیو ،یه حالت جالبی داشتن اینا که هر موقع که پ نادرست بود بدون اینکه حتی درستی یا نادرستی کیو رو بخوایم بررسی کنیم نتیجه حاصله ،درستی اون عبارت بود ... تو زندگی آدمها خیلی چیزا پیش میاد که درست عین همین گزاره ها میمونن ... حالا اگه آدم فقط یه خورده منطقی باشه لازم نیست که وقتی نادرستی عبارت اول براش مسجله عبارت دوم رو بررسی کنه تا ببینه که چه نتیجه ای میشه ازش گرفت چون نتیجه اش مطمئنا نادرسته ...

نکته ی دوم : من کارآگاه نیستم ! بخاطر همین وقتی یه موضوعی پیش میاد باید صحبت کرد در موردش !

نکته ی سوم : من پیشگو هم نیستم ! کارهای خارق العاده بلد نیستم ؛ نمی تونم بفهمم که یه دفعه چی مشه که اونجوری می شی !

نکته ی چهارم : من اینقدر ها هم احمق نیستم که نفهمم یه دفعه تمام اون احساس جای خودش رو به بی تفاوتی می ده و جو مثبت جای خودش رو به سکوت و جو منفی ،پس دروغ گفتن (نه ! بهتره بگم خالی بستن ...) تو این شرایط نه تنها چیزی رو درست نمی کنه بلکه این شائبه رو تو من بوجود میاره که من یه احمقم و این چیزیه که منو آزار می ده ...


* بزرگی یه سری از آدمها رو وقتی باهاشون بیشتر مانوس می شی میشه فهمید ... فراموش نمی کنم که چی کار کردی و چی کار داری می کنی ... تا همینجاش هم خیلی کارها کردی ...
آقای ترابی ،بابت زحمتی که می کشی برام خیلی ممنونتم ... قول می دم که بتونم برات جبران کنم (البته هیچ وقت یادم نمی ره که وقتی حتی به شوخی بهتون گفتم که سر آلما براتون جبران می کنم بهم گفتین که اگه یه روزی بخوای برای آلما دقیقا همینو جبران کنی من به وجود خودم شک می کنم ...)

** یه نکته ی جالب : اگه هنوز به این موضوع شک داری دیگه واقعا برا هر دومون متاسفم ...