سلام ...

... نمی دونم فیلم پری رو دیدی یا نه ؟ پری یه دختریه که از بس به اطرافش با دید فلسفی نگاه می کنه همه چیز رو بیهوده می بینه و از همین بابت مریض می شه و از دانشگاه میاد خونه تا یه روز به شیوه ای که برادر بزرگترش خودش رو کشته بود اونهم همین کار رو تکرار کنه ،اما مادرش وقتی می بینه که حال و روز خوشی نداره فکر می کنه از نظر جسمی مریضه و براش آش درست می کنه ... اما پری اون آش رو نمی خوره تا می مونه و خراب می شه ؛ پری یه برادر دیگه هم داشته که یه ذره از خودش بزرگتر بوده ،اما اون هم مثل خواهرش این دوره رو گذرونده بوده ... اونجا تو فیلم برادره به پری چیزی می گه که من بیشتر می خواستم اون قضیه رو بهت بگم تا این که خود فیلم روتعریف کنم ...
برادره به پری میگه تو اون آشی رو که مادر با تمام عشقش برات درست کرده بود رو نخوردی ، اون آش یه آش معمولی نبود ... توش سراسر عشق بود که یه جرعه ی با درک خوردن اون حالت رو عوض می کرد ؛ اون وقت چطور میخوای درک کنی که فلسفه ی وجودی دنیای اطرافت چیه ؟

یادته اون روز که اومده بودم دنبالت و فهمیده بودی که چیزی نخوردم ؟ یادته از سر ظفر برام شیرکاکائو و کیک خریدی ؟ هیچ می دونی لذتی که از خوردن اون شیرکاکائو و کیک خوردم رو هیچ وقت فراموش نمی کنم ؟

....
هیچی ... همینطوری فقط خواستم اینو بدونی ...