یکسال دیگه هم از عمرم گذشت و من از فردا وارد سی امین سال زندگیم می شم ،اما هیچ وقت به اندازه ی این چند وقت اخیر به این فکر نیافتاده بودم که روزهایی که از سال قبل سپری شدن می تونستن خیلی قشنگتر از اینی که بودن باشن ...
البته میدونی ،شاید به قول تو اون دوره ی یکساله باید میگذشت و به اون دوره ی پونزده روزه می رسیدیم تا یه تحول بوجود بیاد و همه چیز رنگ جدیدی به خودش بگیره ...اما باز هم واقعا خوشحالم که تو انتخابم و راهی که در پیش گرفته بودم اشتباه نکردم و از این بابت خدا رو واقعا شکر می کنم .


و یه چیز دیگه اینکه من واقعا این حس مگ رایان رو تو فیلم شهر فرشتگان - موقع مردنش و حرفی که به نیکلاس کیج زد - رو با تمام وجودم تجربه کردم و باور کن اگر حتی همین الان اون فرشته ها بخوان به سراغم بیان و ازم اون سئوال رو بپرسن با افتخار بهشون می گم که بهترین چیزی که تا بحال تو عمرم داشتم تو بودی ... بهترین و قشنگترین هدیه ای که تا بحال تو عمرم داشتم و امیدوارم که لیاقت داشتنش رو داشته باشم ... ممنونتم بابت همه چیز ....


اعتمادي كه به چشمان تو هست
اعتمادي كه به دستان تو هست
با تو ديگر ز چه بايد ترسيد؟
به خودم مي گويم:
به چنين دستاني ... مي شود داد همه دنيا را ... و همه وسعت تنهايي را.
با تو ديگر ز چه بايد ترسيد؟
با تو بايد خنديد ... با تو بايد برخاست ... با تو بايد روئيد... .

...
..