دیگری ...
دیگری کسی است که به من آموخته اند باشم اما من نیستم .دیگری اعتقاد دارد که انسان مجبور است تمام زندگی اش را به این فکر کند که چطور آنقدر پول جمع کند که وقتی پیر شد از گرسنگی نمیرد . آنقدر فکر می کند و آنقدر نقشه می کشد که تنها وقتی می فهمد زنده است که روزگارش روی زمین به پایان رسیده . اما دیگر خیلی دیر شده .....
و من همان کسی هستم که هر کدام از ما هستیم ،اگر به ندای قلبمان گوش بدهیم . کسی که در برابر راز زندگی حیرت زده می شود که قلبش روی معجزه ها باز است که در آنچه می کند احساس شادی و شیفتگی می کند .فقط "دیگری" از ترس نومیدی نمی گذارد من اینطور رفتار کنم .....
شکست وجود دارد اما هیچ کس از آن نمی گریزد. به همین خاطر بهتر است آدم در چند نبرد به خاطر رویاهایش ببازد تا این که شکست بخورد بی آنکه بداند بخاطر چه می جنگد . ....
..
.......
گزیده هایی از کتاب کنار رود پیدرا نشستم و گریستم اثر پائولو کوئلیو