داشتم به این فکر می کردم که آدمها بسته به نیازهاشون تو زندگی پیش میرن و زندگی می کنن .آتیش اختراع می کنن ،چرخ اختراع می کنن ، ماشین ، هواپیما و کلی چیز دیگه که بتونن راحت تر و بهتر زندگی کنن یا حتی همین کار کردن و پول درآوردن ! خیلی ها رو دیدم که علافن و بیکار می چرخن ، ککشون هم نمی گزه چون بابای پول داری دارن و هرچی که خواستن سه سوته بهش رسیدن ولی این جور رسیدنها به نظر من پشیزی هم نمی ارزه چون یه قرون لذت توش نیست (لذتی که از دسترنج خودت استفاده کنی ها !) میدونی به نظرم هرجا که احتیاجی پیش رو باشه خواستن هم هست .چه جوری بگم ! آهان اون دلیلِ خواستنه از خودِ خواستنه مهمتره یعنی تا اون دلیله نباشه اصلا خواسته ،هزاری هم که برات مهم باشه برات شیرین و دلچسب نیست .
حالا میدونی داشتم به چی فکر می کردم ؟ به این که این موضوع تو زندگی تک تک آدمها هم میتونه نمود داشته باشه ، تا نیازی به کسی نباشه آدمها دوست دارن تنها باشن ،تنها قدم بزنن ، تنها غذا بخورن و ... آخرش هم بجای اینکه خودشون رو مقصر تنهایی هاشون بدونن هی به این و اون و زمونه و آدمهای دور و بر و شانس نداشته اشون گیر میدن !
امیدوارم که نیازهامونو تو زندگی درست بشناسیم تا به موقع بهشون برسیم ...



* یکساعت و نیم زیر برف موندن هم با اینکه ماشینت تنها چند قدم از تو اونورتر باشه لذتی داره که وصف کردنی نیست ....
............
** ای کاش مردم قدرت پذیرفتن اشتباهاتشون رو داشتن ، زیاد سخت نیست ... عذرخواهی از یه کار اشتباه برخلاف اونچه که خیلی ها فکرش رو می کنن باعث بالاتر رفتن ارزش آدمه نه شکستن طرف ... درسته ممکنه شکستی هم تو کار باشه اما این شکست مطمئنا شکستن غرور بی جای آدمه که هرچی بلا سر آدما میاد تقصیر همونه ...