امشب اي ماه به درد دل من تسکينی
آخر اي ماه تو همدرد من مسکيني...
کاهش جان تو من دارم و من مي دانم...
که تو ز دوري خورشيد چه ها مي بيني...
...تو هم اي باديه پيماي محبت چو من
...سر راحت ننهادي به باليني
...همه در چشمه مهتاب غم از دل شويند
امشب اي مه تو هم از طالع من غمگيني...
من مگر طالع خود در تو توانم ديدن...
که تو هم آيينهء بخت غبار آگيني...
باغبان خار ندامت به جگر مي شکند...
برو اي گل که سزاوار همان گلچيني...
کي بر اين کلبهء طوفان زده سر خواهي زد
اي پرستو که پيام آور فرورديني؟...
...شهريارا اگر آيين محبت باشد
چه حياتي و چه دنياي بهشت آييني


..........

چقدر خوندن کامنتهای قدیمی دلچسبه ...