نازنین یار

خیالت دلبرا نازنین یارا
چراغان میکند خانه ما را

شبانگاهان که بی تابم برای تو
خوشم با گریه کردن در هوای تو

می بارد نو به نو دیدگانم
می روید نام تو بر زبانم

باده تلخ غمت هر که نوشد ، کنج غم را کی به شادی می فروشد
.....
....

باز هم این چشم ابری با من است
خانه و فانوس اشکم روشن است

عاشقی در من غزل خوان می شود
کوچه های دل چراغان می شود

شب که نور نهان، شعله ریزد به جان
این من و این شور شیدایی ...

دیده دریای غم ، سینه صحرای غم
کو دگر تاب شکیبایی

ملال جان از تو جویم ، غم دل را با تو گویم ... با تو گویم