" برای رسیدن به خدا به تعداد آدمها راه هست " من میگم به اندازه آدمهای روی زمین فکر هست و به اندازه همون آدمها هم تحلیل هست و باز هم به اندازه همون آدمها برداشت از یه موضوع خاص هست .
هیچ موقع نمیشه آدمها تحلیلاشونو و یا روشهاشونو به زور به یکی دیگه تحمیل کنن . یه بنده خدایی می گفت : من برای رسیدن به کمال یه راهی انتخاب کردم و فکر میکنم این بهترین راهیه که وجود داره بهش گفتم چرا نمیخوای به این فکر کنی که شاید اصلا این راهی که می ری به سرانجام نرسوندت یا شاید اصلا آقا راه تو به مقصد هم میرسه ، چرا نمیخوای به این فکر کنی که شاید یه نفر دیگه یه راهی تو ذهنش باشه که میونبر باشه . میدونی دیگه جوابی واسه گفتن نداشت .
.................
........................
تا حالا به این فکر نکرده بودم که هوای خنک بهار چقدر حال آدم رو جا میاره ، اینو امروز وقتی تو پارک سر کوچه نشسته بودم فهمیدم ! بادهایی که میومد انگار سر تا پامو نوازش میکرد ، از بس که نرم بود ! من این حس رو مقابل آب هم دارم ؛ این پارکه که گفتم سر کوچه امونه ! یه پارک بزرگتر اون سرتر کوچه امون هست که یه دریاچه هم داره ، من هر وقت که احساس دلتنگی میکنم میرم اونجا کنار دریاچه میشینم یه خورده به آب نگاه میکنم و غم و غصه هامو میدم به آب . وقتی که حال و هوام اومد سر جاش بر میگردم خونه .
حالا که به اینجا رسید بذار بگم که من دو تا چیز دیگه طبیعت رو هم خیـــــــــــــــــلی دوست دارم ! یکی رعد و برقه ! که اصلا صداش منو دیوونه میکنه یکی دیگه هم کوه که غرور آدمو میشکنه .
خوب دیگه این بود نطق من ; )