این چند وقت که ماشین رو میبرم بیرون احساس میکنم دستم روون تر شده ، دیگه حسابی دارم باهاش دوست میشم .
بنده خدا هفته پیش هم که چادرش رو بردن و بی حجاب شده ! ولی ایراد نداره حتما حکمتی بوده ! معلوم نیست توی این اداره پست چیکار میکنن ، با اینکه تقریبا دوهفته شده ، ولی هنوز از نامه رسون محلمون خبری نیست که نیست ؛ بابا مردیم از بی گواهینامگی !
-----------
خوب ، کارها هم که داره یواش یواش به مراحل آخرش میرسه ، دیگه بچه ها از عهده اش بر نمیان و باید خودمون بالا سر کار باشیم تا به نتیجه برسن و ما هم از این بابت به نتیجه برسیم .
راستی امشب رفته بودیم پیش مازیار ، حرفهایی که در مورد بازار کامپیوتر و این جور چیزا میزد رو قبول دارم ولی این دلیل نمیشه که آدم ریسک نکنه ، آقا جون قبول دارم که این کاری که الان دارم میکنم نتیجه چند سال خاک این کار رو خوردنه ولی واقعا من از این کار زیاد لذت نمیبرم ، یعنی میدونی چیه یه جورایی زده شدم ، یه جورایی اعتقادم رو نسبت به این کار از دست دادم . درسته که کارمون اسم دهن پرکنی داره و از لحاظ مالی هم اوضاع خوبی داره ولی ... ولی نمی دونم چرا به دلم نمیشینه ، اصلا یه جوریه !
اما برعکس ، کار کردن توی بازار کامپیوتر و خرید و فروش با اینکه شاید از نظر یه سری کار با کلاسی نباشه ولی به نظر من اینطور نیست . میدونی من به قدری از پاک کردن شیشه مغازه لذت میبرم که نمی دونی چقدر ! به نظر من کار عار نیست . حتی اگه درامد زیادی هم نداشته باشم ولی از اینکه بتونم یه مغازه رو بچرخونم کلی لذت میبرم .
--------------
حالیا مصلحت وقت در آن میبینم
که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم

جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم
یعنی از اهل جهان پاک دلی بگزینم

جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم
تا حریفان دغا را به جهان کم بینم

سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو
گر دهد دست که دامن زجهان در چینم

بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح
شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم

سینه تنگ من و بار غم او هیهات
مرد این بار گران نیست دل مسکینم

من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر
این متاعم که همی بینی و کمتر زینم

بنده آصف عهدم دلم از راه مبر
که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینم

بر دلم گرد ستمهاست خدایا مپسند
که مکدر شود آیینه مهر آیینم