امروز دوباره كلي با هم حرف زديم ، البته بماند كه ما كلا خيلي با هم حرف مي زنيم .
به اميد خدا قراره كارهاشون تو همين چند وقت تموم بشه . صحبت از تولد حضرت فاطمه و تولد حضرت علي بود . خودمونيم ها ، اونهمم ديگه از دست رفت !
راستي امشب اينقدر تو گوش من هم خوند كه يه لحظه احساس كردم پشت گوشام داره مخملي ميشه ! توي راه همش تو فكر اين بودم كه اَه پسر چي ميشه !!! ولي جداً بايد بيشتر فكر كنم .