براي خورشيد ....
چو دريا درفشان از جوش منشين
سخن سر كرده اي خاموش منشين
جهان گر جمله از من رفت گو رو
زمشتي خاك ريزم طرحش از نو
زمان خوشدلي تنگست درياب
شتاب عمر بين در عيش بشتاب
رها كن عقل را ديوانه ميگرد
چو مستان بر در ميخانه ميگرد
....................
|